عملیات بدر وخیبر

اگر میخواهید درباره ی موضوعات زیر چیز هایی بدانید به ادامه ی مطلب بروید راستی عکسم گذاشته ام
 
خاطراتی در خصوص سردار شهید حاج عباس كریمی  ......

متن سخنرانی فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله(ص) «شهید حاج محمد ابراهیم همّت»

برای بسیجیان دریادل قبل از شروع

عملیات پیروزمند والفجر.........

ندای پنهان...........
 
حمله شمشیر................
 
زندگی نامه سردار شهید حاج ابراهیم همت...........
 
ادامه نوشته

اس ام اس جدید چهارشنبه سوری

آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش

و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می رویم

سرخی تو از من ، زردی من از تو

جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارک

.

.

.

پیشاپیش آغاز مانور جنگ جهانی سوم

و شبیه سازی انفجار های قاره ای

و آزمایش بمب های اتمی

بر تو مسئول ویژه برگزاری مراسم مبارک !

.

.

.

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری

افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم

زردی خاطرات بد را به آتشو سرخی عشق را از

آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم

.

.

.

.

.

چنین گفت زرتشت:

” که سوزانید بدی را درآتش ، تا ز آتش برون آید نیکی”

پس تو نیز چنین کن

۴شنبه سوریت مبارک

.

.

.

دستانت را به من بده تا با هم از رو آتش بپریمم!

آنان که سوختند ، همه تنها بودند!

چهارشنبه سوری مبارک

.

.

.

سلامتیه اونایی که براشون مثل آتیش چهارشنبه سوری بودیم

همه وجودمون تو آتیش عشقشون سوخت

تا اونا با شادی از رومون بپرن و رد بشن

.

.

.

سرخ میشوی، وقتی میشنوی: دوستت دارم

زرد میشوم، وقتی میشنوم:دوستش داری

چهارشنبه سوری راه انداختیم

سرخی تو از من، زردی من از تو

همیشه من میسوزم و همیشه تو میپری . . .

.

.

.

چهارشنبه سوری در پیش روی ماست

همه بدبختی ها در پشت

روزای خوش همه در پیش

چه غوغا میکنه آتیش !

چهار شنبه سوری مبارک

4 شنبه سوری

الان داشتم تو خیابان را میرفتم

پلیس ها با ماشین پلیس

با ماشین شخصی

گشت در گروه های 3 نفره

و .....

کلا کل شهر پر از پلیس شده!!!!!!!

مردم با سرعت رانندگی میکنند

و کلا مثل اینکه در شهر جنگ شده.

یعنی این همه تفریحات مجاز و غیر مجاز و شرعی و سالم و غیر شرعی و ناسالم رو ول کردند بعد اومدند ترقه بازی میکنند!!!!

یعنی نمیشد یک کار دیگه کرد؟؟؟؟؟؟

یک سوال !

لطفا دقت کنین بچه ها

چرا می گویند " فیلسوف " و نمی گویند " گاوسوف " ؟!
چرا می گویند " پیراهن " و نمی گویند " جوان اهن " ؟!
چرا می گویند " اتوبوس " و نمی گویند " اتوماچ " یا " جاروبوس " ؟!
چرا می گویند " خداحافظ " و نمی گویند " خداسعدی " ؟!
چرا می گویند " اتومبیل " و نمی گویند " اتومکُلنگ " ؟!
چرا می گویند " ماشین " و نمی گویند "شماشین " ؟!
چرا به طراح چنین سوالاتی می گویند " دیوانه " و نمی گویند " غول آنه " !؟

خرگوش

......¶*....¶¶
.....¶*........¶
.....¶*...*...¶¶............¶...¶¶
.....¶*..**..¶¶...........¶*.¶.¶¶¶
......¶****¶¶.........¶***¶...¶¶¶
........¶***¶..........¶***¶¶...¶¶¶
..........¶*¶...(////...¶***¶......¶¶
..........¶¶..((///////..¶*¶...........¶
........¶*...................*¶
......¶*...\\.............//...*¶
.....¶*.... @ ........ @ .... *¶
......¶*.............Y..........*¶
.......¶*........I_I_I ........*¶
..........¶*................*¶
..............¶*,,,...,,,,*¶
.................\\\\\))////
..........¶¶.¶*...........*¶ ¶¶*:
......¶......¶*...............*¶....¶
..¶......¶*....................*¶.....¶
¶.....¶*...........................*¶....¶
¶.....¶*.............?............*¶....¶
¶¶¶¶*..............................*¶¶¶¶
.........¶*............¶..........*¶
.........¶*............¶..........*¶
..........¶*...........¶.........*¶
............¶*.........¶.......*¶
..............¶*.......¶.....*¶
......¶¶¶¶¶¶...¶..¶.:.¶...¶¶¶¶¶¶
...¶¶¶¶¶¶¶_¶¶?¶¶¶?¶¶..¶¶

حکایت بهلول و اندرزی حکیمانه




 
آورده‌اند كه شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب كنید كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام كرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه كسی هستی؟ عرض كرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد كه مردم را ارشاد می‌كنی؟ عرض كرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض كرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه كوچك برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌كنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه كه می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی كه مرشد خلق باشی در صورتی كه هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه كسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی كه طعام خوردن خود را نمی‌داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض كرد آری...
سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌كنم و چندان سخن نمی‌گویم كه مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌كنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بیان كرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او كار است، شما نمی‌دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض كرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن كه از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان كرد.
بهلول گفت فهمیدم كه آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانكه اینها كه تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است كه لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریكی دل شود.
 
جنید گفت: جزاك الله خیراً! و
ادامه داد:
در سخن گفتن باید دل پاك باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت كه بگویی آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشی بهتر و نیكوتر باشد.
و در خواب كردن این‌ها كه گفتی همه فرع است؛ اصل این است كه در وقت خوابیدن در دل تو بغض و كینه و حسد بشری نباشد

حکم شرعی و خنده دار محمد الزغبی

خوردن گوشت جن حلال است اما مراقب باشید کدام قسمت رو میخورید !
 

محمد الزغبی یکی از مفتیان وهابی کشور مصر در فتوایی جدید خوردن گوشت جن را حلال اعلام کرده است. این مفتی وهابی گفته : « دلیل بنده برای حلال دانستن خوردن گوشت جن این است که اجنه در شکل شتر و چارپایان ظاهر می‌شوند. بر همین اساس نماز خواندن در جایی که شتر وجود دارد نیز جایز نیست زیرا محل تجمع عفریت‌هاست. خوردن گوشت شتر جن‌زده نیز جایز است، زیرا به صورت همیشگی درون بدن انسان یا حیوانات نمی‌ماند . »
 
خواندن خبر مربوطه چند سؤال و مسئله را در ذهنم ایجاد کرد که بدین وسیله به اطلاع عموم مفتیان وهابی و ... به جهت پاسخگویی معروض می‌دارم :
 
1) آیا اگر جایی که شتر باشد در واقع محل تجمع عفریتان می‌شود، بهتر نیست جلویشان نماز بخوانیم تا بلکه به راه راست هدایت شوند؟
 
2) اگر جنی عوض شتر ، به مرغ وارد شود و مرغ مربوطه تخم کند، تکلیف « تخم جن » به دست آمده چیست ؟ آیا نیمرو کردنش کراهت دارد؟ اگر مقلدان‌تان به نیمروی تخم ‌جن، رب گوجه فرنگی اضافه کنند چه حکمی خواهد داشت؟
 
 3) اگر جن وارد اون شتره نشده باشه باید چه کرد؟
 
 4) فرض می‌کنیم جنی وارد شتر شده باشد. پیروان شما که شتر را یکجا قورت نمی‌دهند. بخشی از گوشت شتر را ممکن است بخورند. در این صورت کدام عضو جن را خورده‌اند؟ آیا ران شتر جن‌زده دقیقاً حاوی ران جن مذکور است؟ یا ممکن است یک جای دیگر جن در آن باشد؟

يك سري جك

غضنفر رو براي اولين بار مي برند توي هلي كوپتر .
توي آسمان از نفر سمت چپي اش ميپرسه : ببخشيد , شما گرمتونه ؟ طرف ميگه : نه
از سمت راستي ميپرسه : شما گرمتونه ؟ اون يكي هم ميگه : نه
بعد غضنفر بلند ميگه : آقاي خلبان هيچ كس گرمش نيست .

قربون دستت . اون پنكه سقفي رو خاموشش كن

-----------------------------------

غضنفر كارت اينترنتش تموم ميشه مياندازه تو آب جوش!

-----------------------------------

به یارو میگن فهمیدی زلزله اومد؟ میگه نه من روم اونور بود !

-----------------------------------

رفتم داروخانه میگم: پماد ضد خارش میخوام یارو زیرلب میگه: نیگا جوونای مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن!

راههای رسیدن به زندگی ایده آل

راههای رسیدن به زندگی ایده آل ! :
۱>خوابیدن را به نشستن نشستن را به ایستادن ایستادن را به راه رفتن ترجیح دهید
۲>برای کار همیشه وقت هست فعلا زمان استراحته
۳>کار امروز را به فردا بیندازید تا فردا خدا کریمه
۴>زمانی که حس کار به شما دست داد اندکی صبر کنید تا این حس از شما برود
۵>بعد از خواب اندکی استراحت کنید که خستگی از شما برود

شانس آورد

امروز من و دو تا از دوستام رفته بوديم جاي مسئول آزمايشگاه زيست شناسي مدرسه

داشتيم ازش سوال ميكرديم كه .......................

يك دفعه سرش رو گرفت و سكوت مطلق حاكم شد!!!!!!

بعد از 30 ثانيه افتاد روي زمين و همينطور به ديوار تكيه داده بود!!!!!

ما هم همينطور داشتيم همديگه رو نگاه ميكرديم!

بعد به او كه ديگه آثاري از حيات در بدنش ديده نميشد پرسيدم كه آقا بريم كمك بياريم!؟

وقتي جواب نداد دوزاريمون افتاد .

http://www.shadzy.com/media/editor_uploads/%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%85%20%D8%B4%D9%88%D8%AE%DB%8C/%DA%AF%D9%88%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%88%D9%86/shokolat%201.jpg

من و نيما دويديم كمك بياريم . مصطفي هم وايستاد همونجا تا كسايي كه ميان رو توجيه كنند!!!!!!!!!!!

بعد رفتيم دنبال ناظم . از شانس ما هميشه ناظممون پشت سر ما بود!!!!! به قولي عجل معلق بود! ولي اون موقع نبود. نيما رفت جاي دفتر مدير من هم رفتم اتاق هاي ديگه.

در عرض 2 دو دقيقه از روحاني تا مدير توي آزمايشگاه بودند!!!

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSfC5rgC3yF6zzhV6v8Zvtp7LmIY6qgAsLq7SVRdBgKQuriOttL2_Cs6Q4

ما كه رسيديم ديدم مسئول آزمايشگاه شيمي بنده خدا رو خوابونده روي زمين!

گفتم خدايا اگر الان رو به قبله كرده باشش و ..... واي چشم هاش هم كه باز نميشه!

گفتم سرم تا پاي دار خواهد رفت!!!!!!!!!!!!

كه يكدفعه پلكي زد.

بعد ناظم ما رو محترمانه شوت كرد بيرون و خودكار و دفتر و وسايلمون همونجا بي صاحب موند. ولي واقعا استرس داشت!

رفتم بالا تو كلاس بغل دستيم زده زير خنده ميگه چي شده بود من اومده بودم بيرون . تو و نيما مثل ديوونه ها از اين اتاق به اون اتاق ميرفتين!!!!!  :)

بعد از زنگ رفتم از آقاي سخدري پرسيدم چي شده بود . ميگه هيچي فقط يكم فشارش افتاده بود!!

ميگم: بله! (خوب اگر شما جاي من بودين جزء يك بله ي غليض چي ميخواستيد بگيد؟؟؟؟؟)

اين ماجرا كاملا واقعي بود

مردم همه هستند و زن و مرد نداره

سايه ات هميشه روي سر ما

خدايا خدايا

تا انقلاب مهدي

از نهضت خميني محافظت بفرما 

خامنه اي رهبر به لطف خود نگهدار

كاشكي بزرگتر بودم

دمتون گرم

گل كاشتين

با شما مردمي هستم كه راي دادين

من هنوز به سن راي دادن نرسيدم ولي از ديدن صف هاي طولانيه انتخابات دهنم كف كرد!!! به وجد اومدم ! خلاصه كلي حال كردم

واقعا هي ميگن حماسه حماسه حالا فهميدم كه واقعا حماسه يعني چي!!!!!!

درود بر شما.

اميدوارم زنده باشم و من هم در يكي از اين حماسه هاي جاويد نقش داشته باشم.

ديدين وقتي داستان هاي شاهنامه رو ميخونيم چه غروري بهمون دست ميده.

من هم با ديدن صف هاي انتخابات واقعا مغرور شدم .

آمريكا بدون شايد زياد مذهبي نباشيم ولي اگر رهبر بگويد جهاد همه به پا ميخيزيم . در علم رهبر گفت برخيزيد و الان واقعا سرعت رشد علممون زياد شده و خيلي پيشرفت كرديم. مراقب باش رهبر نگويد جهاد براي نابود كردن شيطان بزرگ كه كوچك و بزرگ را باهمديگر به درك واصل خواهيم كرد

واي اگر خامنه اي حكم جهادم دهد

عالم و آدم نتواند كه جوابم دهد

دانلود كليپ پدافند TUNGUSTA-M1

در این ویدیو شما نحوه شلیک این پدافند کارا رو خواهید دید پیشنهاد میکنم ببینید من كه دهنم كف كرد!

ضد هوايي - موشك انداز و.... داره! كلا چيز توپيه


مانور های جنگنده چالاک سوخو 35

در این کلیپ انواع مانور های جنگنده چالاک سوخو 35 رو مشاهده میکنید

پیشنهاد میکنم ببینید جالبه




دانلود

کلیپ آزمایش سیستم دفاع موشکی S300

در این کلیپ شما نحوه ی مقابله با موشک های بالستیک قاره پیما را توسط سیستم دفاع موشکی s300 مشاهده میکنید این سیستم قابلیت درگیری همزمان با حدود 36 هدف مختلف را دارد



آخ جون مدرسمون تعطيل  بود

امروز صبح مثل هر روز پاشدم

هلك و هلك رفتم مدرسه

نزديكياي مدرسه ديدم يك گروه دارند ميرند سمت مدرسه و يك گروه دارن بر ميگردند

نزديك مدرسه يكي از رفقا رو ديدم

ازش پرسيدم : چرا داري بر ميگردي؟

گفت : داريم تمرين ميكنيم كه توي دانشگاه راحت كلاس رو جيم كنيم!!!! هههه

گفتم: نه واقعا راستشو بگو!

گفت: ديروز توي مدرسه ي ما انتخابات بوده و الان مدرسه تعطيله!

آقا من رو ميگي داشتم بال در مياوردم.

امتحان ديني داشتيم و كلي كار تازه بايد تا حدود ساعت 2 سر كلاس ميبوديم!

ديگه دوباره هلك و هلك برگشتم خونه.

ديدم حوصله ي كاري رو ندارم . تف تو ريا ولي بالاخره پاشدم رفتم حرم امام رضا.

خيلي خلوت بود تازه 40% افراد هم زائر بودند!!!

قشنگ دستم به ضريح رسيد.

يك دوري توي حرم زدم و...... تا موقع نماز ظهر يعني 11:45

اون موقع معلم زبان انگليسيم رو ديدم. آقاي رضايي.

رفتم سلام و عليك و .... .

خيلي جالب بود كه حدود 30 دقيقه ي ديگه با همون معلم كلاس داشتم.

خلاصه خداحافظي كردم و اومدم خونه تو راه از كنار يك مدرسه رد شدم. تو دلم كلي مسخرشون كردم چون مدرسه ي من تعطيل بود اما مدرسه ي اونا باز بود.

بعد هم رسيدم به خونه و يك خواب ظهر و بعد هم شروع خواندن درس براي امتحان فردا.

زود برو تو اتاقت (تفاوت اين جمله در سال 1370 و سال 1390)


"باغ بی بر گی "از"دکتر علی شریعتی"

در باغ  ” بی بر گی ” زادم ..

و در ثروت فقر غنی گشتم …

و از چشمه ی ایمان سیراب شدم …

و در هوای دوست داشتن ، دم زدم …

و در آرزوی آزادی سر بر داشتم …

و در بالای غرور ، قامت کشیدم …

و از دانش ، طعامم دادند  …

و از شعر، شرابم نوشاندند …

و از مهر ، نوازشم کردند …

و ” حقیقت ” دینم شد و راهِ رفتنم …

و ” خیر ” حیاتم شد و کارِ ماندنم …

و ” زیبایی” عشقم شد و بهانه ی زیستنم …

"انسان فواره ای است که از قلب زمین عصیان می کند"از"دکتر علی شریعتی"

انسان فواره ای است که از قلب زمین عصیان می کند

و در این جستن شتابان و شورانگیزش ،

هر چه بشتر اوج می گیرد

بیشتر « پریشان و تردیدزده » می شود .

اندک اندک هیجانش آرام می گیرد

و میل بازگشت او را در انتهای راه انحنایی میافکند

که هم صعود است هم رجعت

فرار و بازگشت با هم در ستیزند

به آخرین قله ی رهایی که می رسد

ناگهان احساس می کند که در فضا معلق مانده است .

در برزخ میان زمین و اسمان بلاتکلیف و بی پناه نمیداند چه کند؟

از آنجا ، افق تا افق جهان را می نگرد که صحرای خلوت و بیابان حیرت است .

از رهایی اینچنین به بی سرانجام تنها ماندن

در چین و شکن های گیسوان مواج آب فرو می برد و

در عمق زمردین استخر زلال خویش پنهان می سازد و

با نفی خویش

در پیش چشمان آزاردهنده تنهایی در آغوش وصال خویشاوندی بودن

خویش را ایمان و ارامش می بخشد ،

خویشتن خالی و ناپایدار و ارزانش را از « بودن » لبریز می کند ،

درونش از وجود موج می زند .

چه زیبا و عمیق است

این دیالکتیک صوفیانه ی وحدت وجود در فرهنگ سرشار  و…* شرق

در فنای خویش بقا یافتن!


"و تو ای آموزگار بزرگ درس های شگفت من !"از"دکتر علی شریعتی"

و تو ای آموزگار بزرگ درس های شگفت من !

 

ای که دست کینه تو ز مرگ در آن حال عطشم به نوشیدن جرئه هایی که از چشمه ی جاوید درون پر از عجایبت ، در پیمانه های زرین کلماتت می ریختی ، مرا بیتاب کرده بود – در این کویر سوخته پر هول تنها رها کرد ، ای که به من آموختی عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست و آن دوست داشتن است، و آن آسمان پر آفتاب و زیبای «ارادت» است، وآن بیتابی پر نیاز و دردمند دو روح خویشاوند است ، آشنایی دو روح سرگردان در غربت پر هراس ؤ خفقان آور این عالم است ،که عالمیان همه همزبانان و هم وطنان همند برادران و خواهران همند و در خانه خویشند و بر دامن زمین ، مادر خویش و در سایه زمان ،پدر خویش ،که زادگان زمین و زمانه اند و ساکنان خاک و پروردگان چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش وآرامند و شادند ، سیرند و سیرابند و خوش اندو خوشبختند و با هم آسوده سخن می گویند ، که کلمات دلالان چست و چابک آنانند و پادو های وراج و سبک مغزی که میان حفره های تنگ و تاریک و بوناک دهان ها و جوی های لجن گرفته و لزج و پر پیچ و خم گوش ها ، میآیند و میروند و و چه ها می برند؟ و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را ، در غربت این آسمان و زمین بیدرد ،دردمند می دارد و نیازمند بیتاب یکدیگر می سازد دوست داشتن است ، و من در نگاه تو ای خویشاوند بزرگ من !

 

ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود و در ارتعاش پر اضطراب سخنت شوق فرار پدیدار ! دیدم که تو نیز تبعیدی این زمینی و قربانی معصوم این زمان

 

و من در آن تیغه ی مرموز و نا پیدای نگاه تو که از عمق چشمان پر غوغا یت ،آن من پنهان شده در عمق خویشتنم را خبر می کرد و در گوشش قصه های آشنایی می سرود ، خواندم که تو نیز «ای در وطن خویش غریب» ، هموطن منی و ما ساکنان سرزمین دیگریم و بیهوده اینجا آمده ایم و همچون مرغان ناتوانی ، طوفان دیوانه عدم تو را در زیر این سقف ساده ی بسیار نقش افکنده است ، چهره ی آشنای تو را در انبوه قیافه های راحت و بی اضطراب خلایق، باز شناختم و محتاج تو شدم و بوی خوش دوست داشتن مشام «بودنم » را پر کرد و هوای دوست داشتن فضای خالی جانم را سرشار کرد و در دوست داشتن تو آرام گرفتم و در «تصویر بودن تو در این غربت » آسودم و شکیبائیم در زیر صخره ی بیرحم و سنگین «زیستن» – که بر سینه ام افتاده است ، به نیروی آگاهی من به حضور تو در زیر همین سقف کوتاه و بیدردی که بر سرم ایستاده است ، نیرو گرفت و دم زدن را و بودن را و حضور خویشتن را و غربت را و تنهایی دردناک در انبوه جمعیت را و سکوت رنج آور در بحبوحه ی هیاهو را و بیکسی هراس آور در ازدحام همه کس را و اسارت در دیگران را و پنهان شدن در خویشتن را و خفقان نگفتن ها را و عقده ی ننوشتن ها را و مجهول ماندن در پس پرده ی زشت آوازه ها را و بیگانه ماندن در جمع شوم آشنایی ها را و آتش پر گداز انتظار های بی حاصل را ، که این همه را چشمان هوشیار تو در من دید و زبان الهام تو از آن همه آگاهم کرد ، همه را و همه را با تسلیت مقدس و اعجازگر این که «می دانستم تو هستی» در خود فرو میخوردم و در زیر این آوار غم، بر پا می ایستادم و میرفتم و دم می زدم و زنده می ماندم

 

و اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا ، تنها به این امید دم می زنم که با هر «نفس» گامی به تو نزدیک تر شوم و… …این زندگی من است

 

کویر -معبودهای من

نامه مادر به فرزندش

زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسها...
یم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
... یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی تکراری را برایت تعریف کنم
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده، همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو، روزی خود میفهمی که مردن بهتر از زنده ماندن است
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم

سياست چيست؟



از دختر یکی از دوستام پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟
...
نگاهم کرد وگفت که میخواد رئیس جمهور بشه.
...
دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهوربشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟

جواب داد : به مردم گرسنه وبی خانمان کمک میکنه.

بهش گفتم : نمی تونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کار رو انجام بدی ، می تونی از فردا بیای خونه ی

من و چمن ها رو بزنی ، درخت هارو وجین کنی و پارکینگ رو جارو کنی. اونوقت من به تو 50 دلار میدم و تو رو میبرم

جاهایی که بچه های فقیر هستن و تو میتونی این پول رو بدی بهشون تا برای غذا و خونه ی جدیدخرج کنن.

مستقیم توی چشمام نگاه کرد و گفت: چرا همون بچه های فقیررو نمیبری خونه ت تا این کارها رو انجام بدن و همون پول رو به خودشون بدی؟

نگاهی بهش کردم وگفتم به دنیای سیاست خوش اومدی!

آخر چرا؟

بزرگترين مشغله فكري كودكان ايران اينه كه چرا داداش كايكو دستمال قدرتشو تو جيب خودش نميذاشت.

بياييد به كودكانمان توجه كنيم (داستاني زيبا و خواندني)

بابایی...جونم؟بابایی رو چتوری مینویسن؟-برو دفترت رو بیار...اینجوری مینویسن.من رو چتوری مینویسن؟-اینجوری...میخای چیکار؟حالا دوست دارم رو چتوری مینویسن؟-اینجوری.بسه دیگه بزار کارمو بکنم...بابایی...-بابایی و درد.برو بازی کن ولم کن دیگه.باشه ولی بگو قد یه دنیا رو چطوری مینویسن؟؟

مشهورترین عکس دنیای فیزیک

پنجمین کنفرانس سالوی که در اکتبر 1927 / مهر 1306 در بروکسل بلژیک برگزار شد، میزبان بزرگ‌ترین فیزیک‌دانان آن روزگار بود و عکس دسته‌جمعی این گروه، مشهورترین عکس دنیای فیزیک لقب گرفته است.

موسسه بین‌المللی فیزیک و شیمی سالوی (Solvay) در سال 1912 در بروکسل بلژیک و پس از برگزاری نخستین کنفرانس بین‌المللی سالوی در 1911 تاسیس شد. این موسسه در نیمه اول قرن بیستم بسیار مشهور بود و کنفرانس‌های بین‌المللی آن که هر چند سال یک‌بار برگزار می‌شد، شاهد دستاوردهای بسیار بزرگی بود.

مشهورترین این کنفرانس‌ها، پنجمین کنفرانس سالوی بود که در اکتبر 1927 / مهر 1306 با موضوع الکترون‌ها و پروتون‌ها برگزار شد. از 29 نفر فیزیک‌دان حاضر در کنفرانس، 17 نفر برنده جایزه نوبل شده بودند (یا در سال‌های بعد از کنفرانس برنده این جایزه شدند). موضوع این کنفرانس، بحث و بررسی در مورد نظریه کوانتومی بود که به‌تازگی ارایه شده بود و اصل عدم‌قطعیت هایزنبرگ به موضوع بحث داغ بین آلبرت اینشتین و نیلز بوهر تبدیل شده بود. اینشتین می‌گفت «خدا تاس نمی‌اندازد» و نیلز بوهر جواب می‌داد: «بس کن! به خدا نگو که چه‌کار کند».

حاضران در عکس، از راست به چپ

ردیف سوم (ایستاده): لئون بریلوئین - رالف فاولر - ورنر هایزنبرگ (نوبل فیزیک 1932) - ولفگانگ پائولی (نوبل فیزیک 1945) - ژولز امیل ورشافلت - اروین شرودینگر (نوبل فیزیک 1933)- تئوفیل دی‌داندر-ادوارد هرزن - پل اهرنفست- امیل هنریوت- آگوست پیکارد

ردیف دوم: نیلز بوهر (نوبل فیزیک 1922) - مکس بورن (نوبل فیزیک 1954) - لوییس دی‌بروگلی (نوبل فیزیک 1929) - آرتور کامپتون (نوبل فیزیک 1927) - پل دیراک (نوبل فیزیک 1933) - هنریک کرامرز - ویلیام براگ (نوبل فیزیک 1915) - مارتین نادسن - پیتر دبیه (نوبل شیمی 1936)

ردیف اول: اوون ریچاردسون (نوبل فیزیک 1928) - چارلز ویلسون (نوبل فیزیک 1927) - چارلز گویه - پل لانگه‌وین - آلبرت اینشتین (نوبل فیزیک 1921) - هنریک لورنتز (نوبل فیزیک 1902) - ماری کوری (نوبل فیزیک 1903 و نوبل شیمی 1911) - مکس پلانک (نوبل فیزیک 1918) - اروینگ لنگ‌مویر (نوبل شیمی 1932)

زندگی نامه تنهامسلمان برنده جایزه نوبل : محمد عبد السلام

زندگی نامه تنهامسلمان برنده جایزه نوبل : محمد عبد السلام

محمد عبدالسلام در سال ۱۳۰۴ شمسی در شهر ساهیوال در نزدیکی لاهور (که در آن زمان متعلق به هند بود و بعدها جزء پاکستان شد) به دنیا آمد. دوره دبیرستان را در همانجا به پایان برد. محمد ۱۴ سال بیشتر نداشت که در آزمون ورودی دانشگاه پنجاب لاهور شرکت کرد و بالاترین نمره ای را که تاکنون کسی در این آزمون کسب کرده بود، به دست آورد.

پس از اخذ کارشناسی ارشد از این دانشگاه، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و بدین ترتیب عازم دانشگاه کمبریج انگلستان شد. در کمبریج، عالی ترین نمرات را در ریاضیات و فیزیک کسب کرد. پس از گرفتن دکترا به پاکستان بازگشت و در فاصله سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ شمسی، ریاست بخش ریاضیات دانشگاه پنجاب را برعهده داشت. پس از آن برای تدریس در امپریال کالج لندن به انگلستان دعوت شد و برای همین مجدداً به انگلستان بازگشت و در آنجا استاد فیزیک نظری شد.

عبدالسلام با همکاری فیزیکدان دیگری به نام استیون واینبرگ توانست فرمول بندی واحدی را برای تبیین رفتار دو نیروی بنیادین جهان یعنی نیروی الکترومغناطیسی و هسته ای ضعیف ارائه کند. به واسطه ارائه همین نظریه که نظریه الکتروضعیف نام گرفت، جایزه نوبل ۱۹۷۹ فیزیک مشترکاً به عبدالسلام، واینبرگ و فیزیکدان دیگری به نام شلدون گلاشو اهدا شد.

نظریه الکتروضعیف، گامی در جهت رسیدن به نظریه ای واحد در فیزیک بود که سعی دارد رفتار تمامی نیروهای جهان را در قالب ریاضی واحدی تبیین کند. محمد عبدالسلام تنها فیزیکدان مسلمانی است که تاکنون جایزه نوبل فیزیک را دریافت کرده است.

کاوش در اسرار جهان، تنها دلمشغولی عبدالسلام نبود، چراکه او یک دغدغه خاطر دیگر هم داشت و آن، ریشه یابی عقب ماندگی علمی کشورهای جهان سوم و تلاش برای جبران این عقب ماندگی بود. با همین آرمان بود که عبدالسلام پس از مدت ها بحث و تکاپو در محافل بین المللی و گفت وگو با سیاستگذاران علمی در کشورهای شمال و جنوب، بالاخره موفق شد در سال ۱۳۴۳ شمسی، مرکز بین المللی فیزیک نظری (ICTP) را در تریست ایتالیا تاسیس کند. این مرکز در زیر چتر حمایتی یونسکو ولی عمدتاً با پشتیبانی مالی ایتالیا به وجود آمد.

سال هاست که دانش پژوهان و خصوصاً فیزیکدانان و ریاضی دانان کشورهای در حال توسعه به سهولت به این مرکز سفر می کنند و با پیشروترین چهره های علمی جهان در شاخه های مختلف علمی به بحث و تبادل نظر می پردازند. عبدالسلام تا پایان عمر، شخصاً مدیریت این مرکز را برعهده داشت.

باید گفت که حتی اگر عبدالسلام، برنده جایزه نوبل هم نبود، صرفاً به خاطر تاسیس ICTP و سی سال رهبری معنوی این مرکز، باز هم به چهره ای ماندگار تبدیل می شد. مرکز بین المللی فیزیک نظری در توسعه علم در بخشی از جهان که شاید به علت اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی، همواره نسبت به توسعه علوم پایه بی توجه بوده، تاثیر انکارناپذیری داشته است. عبدالسلام در سال ۱۳۶۲ شمسی، فرهنگستان علوم جهان سوم را بنیاد نهاد.

هدف این نهاد، شناسایی و ارج نهادن به دانش پیشگان کشورهای در حال توسعه و کمک به تقلیل مشکلات کاری آنها است. اعضای این فرهنگستان از میان دانش پیشگان برجسته کشورهای در حال توسعه در رشته های علوم پایه، پزشکی، کشاورزی و مهندسی انتخاب می شوند. عبدالسلام در سال ۱۳۶۷ شمسی نیز شبکه سازمان های علمی کشورهای جهان سوم را تاسیس کرد. اعضای این شبکه، وزارتخانه های علوم، سازمان ها و شوراهای علمی، فرهنگستان ها و موسسات تحقیقاتی بزرگ کشورهای جهان سوم اند.

هدف از این اقدام، گردهم آوردن سیاستگذاران عرصه دانش و فناوری در کشورهای جهان سوم بود، به این امید که با تعامل افکار بتوانند راه حل هایی مناسب برای توسعه بومی دانش و فناوری بیابند. از کشور ما نیز وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و نیز سازمان انرژی اتمی ایران عضو این شبکه هستند. محمد عبدالسلام در سال ۱۳۷۵ شمسی پس از یک عمر تلاش در راه توسعه علم بشر و توسعه علمی جهان سوم، دار فانی را ترک کرد.

برگرفته از : روزنامه شرق

برای مطالعه زندگینامه پرفسور عبدالسلام از زبان خود ایشان به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.


ادامه نوشته

سیمبل های قابل استفاده در شبکه های اجتماعیSymbols

Symbols

Σ
°ϟ۞
ΔΩʊ
©®¿¡½¼
Smileys ت
Ü ϡ
  ☜(˚▽˚)
Love, heart
۵
Phone
Scissors
Cross
Music
°ø
Write
Religious
Political
Question, exclamation
¿¡
؟
Chess
Cards
Stars/Snow
╰☆╮
┏┓┏┓┏┓╋╋┏┓
┃┃┃┃┃┃╋┏┛┗┓
┃┃┃┃┃┣━╋┓┏╋━━┓
┃┗┛┗┛┃┏╋┫┃┃┃━┫
┗┓┏┓┏┫┃┃┃┗┫┃━┫
╋┗┛┗┛┗┛┗┻━┻━━┛
┏┓╋┏┓
┃┃╋┃┃
┃┃┏┫┃┏┳━━┓
┃┃┣┫┗┛┫┃━┫
┃┗┫┃┏┓┫┃━┫
┗━┻┻┛┗┻━━┛
┏━━━━┳┓╋┏┳━━┳━━━┓
┃┏┓┏┓┃┃╋┃┣┫┣┫┏━┓┃
┗┛┃┃┗┫┗━┛┃┃┃┃┗━━┓
╋╋┃┃╋┃┏━┓┃┃┃┗━━┓┃
╋╋┃┃╋┃┃╋┃┣┫┣┫┗━┛┃
╋╋┗┛╋┗┛╋┗┻━━┻━━━┛

☜(˚▽˚)
Money £Ұ$
¢¥
฿¤
ރ
Letters
Hand
Copyrights
© ®
No
Yes
Weather
°ϟ
 


(◡‿◡✿)
Flower

آدم های خوب بیایند و آدم های بد بروند!

دوستان همه میدونیم که تهی معنی نداره مثلا به نبود گرما میگیم سرما / به نبود خوبی میگیم بدی / به چیزی که زیبا نیست میگیم زشت و.............

خوب حالا بریم سر اصل ماجرا:

ابتدا دو تعریف :

1-ویژگی های آدم خوب : کمک کننده به دیگران - سربه زیر - نجیب - عاقل - باشعور - اهل نماز و مسجد و معنویات ..........

2- ویژگی های آدم بد : بد دهن - سخن چین - پر و - ولگرد - دنبال جنس مخالف - بی شخصیت - نفهم - اهل آزار دادن دیگران ........

حال اگر یک آدم خوب به خاطر اینکه توی پارک آدم های بد و ارازل و اوباش و چشم چران ها هستند به پار نره خوب در نبود او بدی توی پارک ها رو میگیره

اگر به خاطر وجود افراد بد ویا مطالب بد در اینترنت به اینترنت نره خوب افراد بد میان توی اینترنت

اگر آدم خوب به بازار نره بازاریان مجبورند برای گذران زندگی بازار رو پر از اجناس مطلوب برای آدم های بد بکنند

اگر آدم خوب به دلایلی به باشگاه ها نره خوب معلومه چی میشه: توی باشگاه ها مواد مخدر و سی دی های سه نقطه و......... پر میشه

و.......................

پس ای آدم های خوب بیایید زندگی کنیم تا خود به خود با آمدن گرمی مولکول های سرد شده دوباره گرم شوند . 


کپی مطلب با ذکر آدرس منبع یا نوشتن این جمله که " این مطلب کپی شده میباشد" در آخر مطلب آزاد است